نظرسنجي شتابزده


امروز در يک نظرسنجي تلفني درباره انتخابات مجلس شرکت کردم و به سوالات دختر خانمي که از تهران تماس گرفته بود و تند تند سوالاتي مي پرسيد جواب دادم. فقط چند نکته ساده:


اول نمي دانم  اينها چطور شماره تلفن آدم ها را پيدا مي کنند؟ رندوم؟ احتمالا همينطور است.


دوم نسبت به بعضي جواب ها پشيمان شدم. زياد هوشمندانه نبود. مثلا ميزان مشارکت مردم را 10 درصد پيش بيني کردم که قطعا بيشتر از اين ميزان است و مي توانستم تا حدودي يا متوسط را انتخاب کنم.


سوم نفس شرکت در اينگونه نظرسنجي هاست که بايد با احتياط شرکت کرد و اطلاعات شخصي بي دليل نداد.


چهارم از خودم پرسيد شما در انتخابات شرکت مي کنيد که گفتم نه و دليل آن را بي تاثيري راي مردم عنوان کردم.


و پنجم اينکه گفتم احتمال پيروزي طرفداران احمدي نژاد بيش از خاتمي رييسي و قاليباف است. شايد جواب بهتر طرفداران قاليباف باشد زيرا آنها از انسجام بيشتري برخوردارند.


خلاصه بهتر است در اين نظرسنجي ها هميشه جواب هاي ميانه بدهيد و نظر شخصي خود را با نظر مردم اشتباه نگيريد. کاري که من کردم. البته مي دانم کار سختي است و غالبا ما اينطور رفتار مي کنيم.


وحشي ها و نازها


امروز صبح کله سحر رفتم شهر قديم. مثل تمام پنج ماه گذشته. در ايستگاه دورادور به مردم نگاه مي کردم. به فقير بيچاره ها. يک دسته زن کارگر با قيافه هاي اوراقي هستند. دلم برايشان حسابي ميسوزد. اينها کارگران شهرک صنعتي بيرون شهر هستند. يا يک ميني بوس زنگ زده مي روند سر کار. از هر سني بينشان هست. يک چند تايي هم دختر تميز چادري هست که سر سنگين و تو خودشان هستند. اينها با يک اتوبوس بي آر تي دانشگاه مي روند سر کار. ن کارگر شلوغند. و چندتايي هم خانم معلم و از مردان هم کارگرند تقريبا همه جز چندتايي تيپ کارمند جماعت. و غير از اينها آدم هاي حاشيه جامعه، طفيلي ها که در ايستگاه و مغازه هاي اطراف و لب خيابان مي پلکند يا سرباز يا محصل دختر و پسر. به نظرم همه شان وحوش آمدند. باور کردني نبود برايم. براي من که سال هاست در دل نازکم چراغي به نام مارکسيسم روشن است اين جماعت بي سر و پا و وحشي صفت رسيد. بعد آن ماشين هاي لوکس با سرنشينان خوش بر و رويشان زن و مرد نازنينان شهر. نمي دانم چم شده بود. دلم مي خواست راهي از وحوش  به آن دلبرکان خاموش لکسوس سوار پيدا کنم.


البته پيدا نکردم و ظهري ديدم همراه همان وحوشم سوار بر يک اتوبوس فکسني راهي شهر جديد هستم.


من يک روشنفکر پکيده هستم. هميشه مي دانستم. نمي توانم کارگر باشم. ازشان متنفرم.


چيزي يافتم


به تازگي رابطه اي بين نان پختن عرب ها و ي کردن عجم ها پيدا کرده ام که اگر توانستم درباره آن مي نويسم.


 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مجموعه فرهنگی جهادی ردم خرید و فروش و رهن و اجاره بیت ارما beatarma فیلم های سینمای خانگی و تلوزیون کاشت مو | هزینه کاشت مو تورهای ایرانگردی کلبه دانلود | KolbeyeDownload فصل رویش عشق ولایت